طاها گلیطاها گلی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره

شیرین ترین هدیه زندگی ما

بدون عنوان

1393/7/22 18:07
نویسنده : مامان سمیه
41 بازدید
اشتراک گذاری

بنام خدا

سلام عزیز دل مامان

من و بابایی نزدیک یه ساله که منتظر شنیدن خبر آمدن عزیز دلمون هستیم.

مامانی؛نخودی مامان؛خیلی ناز می کردی واسه اومدن ما رو خیلی منتظر گذاشتی اما در

مقایسه با دیگران زیادم منتظر نشدیم.

راستش ماه رمضون سال گذشته(۹۲) بود که من و بابایی تصمیم گرفتیم که سه نفر شیم

هر ماه که گذشت انتظار ما بیشتر می شد آخه خبری از شما نمی شد

درست روز چهارشنبه٫ ۴تیر ماه ۹۳ بود که من از پله های خونه خوردم زمین و انگشتهای پای راستم در رفتن و روی پام ترک برداشت.

بابایی هل شده بود البته دایی تورج خونه ما بود باهم کمک کردن که منو ببرن دکتر٫ رفتیم

ماماجی(مامان مامانی)رو از خونه برداشتیم که بریم بیمارستان شهدا٫ اما من گفتم من نمیتونم عکس بندازم اونجام که بری اولش عکس می گیرن (آخه مشکوک بودم که جیگرمو حامله باشم) خلاصه رفتیم شکسته بندی

شکسته بند انگشتامو جا انداخت و پامو بست.اومدم خونه ماماجی و دو روز اونجا استراحت کردم،جمعه اومدم خونمون و شنبه ماماجی اومد دیدنم و با خودش بی بی چک آورده بود،ازم خواست چک کنم اما من ابا می کردم آخه چند باری استفاده کرده بودم منفی شده بود واسه همین دل خوشی ازش نداشتم ولی خوب با این همه فردا صبحش یعنی روز یکشنبه که مصادف بود با اولین روز رمضان من از این تست استفاده کردم و در حین ناباوری

جواب تست مثبت شد،باورم نمی شد

از بس هول بودم نفهمیدم که چطوری به بابایی خبر دادم

خدایا شکر

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)