کادو
تابلوی نقره کادویی از طرف عمو فرشاد شاخه گل های نقره از طرف خاله سحر و دای دای جعبه ی شکلات از طرف دای دای و خاله البته نا گفته نمونه عمو محمد هم زحمت یه جعبه شیرینی رو کشیده بود دست همشون درد نکنه انشاالله تو عروسیشون ...
نویسنده :
مامان سمیه
18:13
یک سری عکس در بیمارستان
عکس بالا باباجون و مامان جون عمو فرشاد و عمو محمد جلوی پنجره باباجی و مامان جی دای دای گل که خیلی زحمت کشیده بابا فرهاد و عمو یعقوب(عموی بابا) ...
نویسنده :
مامان سمیه
17:57
سیسمونی
ست بیمارستان پشت ست این خرید خاله سحر جونه این قطار رو بابا فرهاد جون خریده ...
نویسنده :
مامان سمیه
16:53
تاریخ های مهم زندگی عزیزم تا به این لحظه
۲۸ اسفند:تولد جیگر مامان ۶ اسفند:روز مهمونی برای دیدن شما(طرف مامان سمیه) ۷ اسفند:روز مهمونی برای دیدن شما(طرف بابا فرهاد) ۲۱ اسفند:سه شنبه ساعت ۱۴،روز ختنه جیگر مامان ۲۸ اسفند:روز افتادن حلقه ی ختنه ی جیگر مامان و اولین ماه گرد پسر گلی ۲۸ فروردین:اولین واکسن خوکشلم ۱۴خرداد:اولین بغل رفتن گل پسر به سمت آغوش خاله ناز ۲۰خرداد:اولین قهقهه ۱اردیبهشت:گرفتن پستونک که بالا سرت آویزون بود،گرفتی و گذاشتی دهنت ...
نویسنده :
مامان سمیه
15:51
عکس دکترت
عزیزم این هم عکس دکتری که شما رو با عنایت خداوند زایمان کرد ...
نویسنده :
مامان سمیه
0:47
خلاصه
سلام طاها ی گلم خواستم قبل از همه چیز یه توضیح در باره ی اون همه غیبتی که داشتم بدم. عزیز دلم من تو آخرین روزهای بارداری آنفولانزای شدیدی گرفتم که مجبور شدم نزدیک ۱۰ روز برم خونه ی مامان جی برای استراحت،روز آخر که شبش اومدم خونه صبح همون شب که میشه ۹۳/۱۱/۲۸ پسر دایی بابا جون(بابای بابا فرهاد) فوت شده بود و بابا فرهاد با باباجی و مامان جی رفتن وادی رحمت برا تشییع جنازه. قرار بود پنجشنبه سی ام بهمن برم بستری،ولی شما نتونستی دو روز دیگه تحمل کنی و سه شنبه بیست وهشتم همین ماه مجبور شدیم بریم بیمارستان برا بستری. و اما اندر حال بنده در بیمارستان وقتی آماده شدیم و رفتیم به سمت اتاق عم...
نویسنده :
مامان سمیه
0:35
پسرم به دنیا آمد
گل پسری بنده طاها،عشقم،شما در روز ۹۳/۱۱/۲۸ در ساعت ۱۳:۴۰ در بیمارستان شهریار تبریز توسط دکتر بایبوردی،به دنیا آمدی. گل پسرم قرار بود سی ام این ماه دنیا بیای ولی خوب یه کم عجله کردی،که فدای سرت. ...
نویسنده :
مامان سمیه
22:23
ویزیت دکتر
جیگر مامان هشتم این ماه وقت دکترم برا کنترل وضعیت شما بود که خوشبختانه حالتون خوب بود فقط دکتری گفت که از این به بعد باید هفته ای یه بار ویزیت بشم تا ببینند که چه موقع شما دنیا میاین،البته دکتر گفت که به احتمال زیاد شاید سی ام همین ماه(بهمن) وقت زایمانم باشه. یه چیز دیگه دایی تورج میگه... بابا این فندق خان ما خیلی تنبله ها،همه ی بچه های فامیل ۷ ماهه یا ۸ ماهه میان،این خواهر زاده ی ما هم قر میده. آخه دو تا از بچه های فامیل مامان جی ۷ماهه دنیا اومدن،البته دای دایی شوخی میکنه. ...
نویسنده :
مامان سمیه
20:53