طاها گلیطاها گلی، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره

شیرین ترین هدیه زندگی ما

تاریخ های مهم زندگی عزیزم تا به این لحظه

                    ۲۸ اسفند:تولد جیگر مامان ۶ اسفند:روز مهمونی برای دیدن شما(طرف مامان سمیه) ۷ اسفند:روز مهمونی برای دیدن شما(طرف بابا فرهاد) ۲۱ اسفند:سه شنبه ساعت ۱۴،روز ختنه جیگر مامان ۲۸ اسفند:روز افتادن حلقه ی ختنه ی جیگر مامان و اولین ماه گرد پسر گلی ۲۸ فروردین:اولین واکسن خوکشلم   ۱۴خرداد:اولین بغل رفتن گل پسر به سمت آغوش خاله ناز ۲۰خرداد:اولین قهقهه ۱اردیبهشت:گرفتن پستونک که بالا سرت آویزون بود،گرفتی و گذاشتی دهنت   ...
25 فروردين 1394

خلاصه

سلام طاها ی گلم خواستم قبل از همه چیز یه توضیح در باره ی اون همه غیبتی که داشتم  بدم. عزیز دلم من تو آخرین روزهای بارداری آنفولانزای شدیدی گرفتم که مجبور شدم نزدیک ۱۰ روز برم خونه ی مامان جی برای استراحت،روز آخر که شبش اومدم خونه صبح همون شب که میشه ۹۳/۱۱/۲۸ پسر دایی بابا جون(بابای بابا فرهاد) فوت شده بود و بابا فرهاد با باباجی و مامان جی رفتن وادی رحمت برا تشییع جنازه. قرار بود پنجشنبه سی ام بهمن برم بستری،ولی شما نتونستی دو روز دیگه تحمل کنی و سه شنبه بیست وهشتم همین ماه مجبور شدیم بریم بیمارستان برا بستری. و اما اندر حال بنده در بیمارستان وقتی آماده شدیم و رفتیم به سمت اتاق عم...
28 اسفند 1393

پسرم به دنیا آمد

گل پسری بنده طاها،عشقم،شما در روز ۹۳/۱۱/۲۸ در ساعت ۱۳:۴۰ در بیمارستان شهریار تبریز توسط دکتر بایبوردی،به دنیا آمدی. گل پسرم قرار بود سی ام این ماه دنیا بیای ولی خوب یه کم عجله کردی،که فدای سرت. ...
4 اسفند 1393

ویزیت دکتر

جیگر مامان هشتم این ماه وقت دکترم برا کنترل وضعیت شما بود که خوشبختانه حالتون خوب بود فقط دکتری گفت که از این به بعد باید هفته ای یه بار ویزیت بشم تا ببینند که چه موقع شما دنیا میاین،البته دکتر گفت که به احتمال زیاد شاید سی ام همین ماه(بهمن) وقت زایمانم باشه. یه چیز دیگه دایی تورج میگه... بابا این فندق خان ما خیلی تنبله ها،همه ی بچه های فامیل ۷ ماهه یا ۸ ماهه میان،این خواهر زاده ی ما هم قر میده. آخه دو تا از بچه های فامیل مامان جی ۷ماهه دنیا اومدن،البته دای دایی شوخی میکنه. ...
13 بهمن 1393

بالاخره اسم خان پسری انتخاب شد

پسر گلی بالاخره بعد از ۸ ماه،بعد از کلی جر و بحث و کلی کلنجار رفتن با بابایی اسم خان پسری انتخاب شد حاضری مامانی... در حالی که بابایی می خواست اسم شما فرحان باشه تا با اسم خودش(فرهاد) هم شروع باشه،بنده یعنی مامانی جنابعالی خیلی دلش می خواست اسم شما رادین باشه،ولی در همین حال باباجون(بابای بابایی) یه دستی زد و گفت که اسم شاپسری بشه طاها. خوب ما (بابایی و مامانی) دیدیم اسم طاها هم خوشمله هم مذهبی،در ضمن من و بابایی هم هر کدوم یه اسمی دوست داریم واسه همین تصمیم گرفتیم همین اسم باشه   پسر گلم مبارکت باشه،انشاالله صاحب همین اسم خودش سر پناه...
13 بهمن 1393

چرا این همه غیبت؟

سلام گل پسری مامانی الان با خودت می گی مامانی، این همه مدت کجا بودی که مطلب و عکس جدید نذاشتی؟ مامانی اولین دلیلش این بود که اینترنت خونمون ایراد داشت،خوب مجبور شدیم خط وایفایمون رو عوض کنیم،که هم سخت بود هم زمان بر. اما دلیل دوم و مهم تر این بود که من بد جور مریض و حال ندار بودم،آخه من سنگ مثانه داشتم واسه همین مامانی، حال و حوصله نداشتم که به سایتت سر بزنم. ولی خدا رو صد هزار مرتبه شکر که حال شما خوب بود و این مریضی من ضرری برا شما نداشت.   ...
13 بهمن 1393

هفته ای که گذشت

سلام به گل پسرم هفته پیش با مامان جی و خاله و دایی رفتیم واسه خان پسرم لباس برا سیسمونیش خریدیم نمی دونی که چه لباس های خوشگل،مکشل خریدیم ایشاالله بعد اینکه سیسمونیت رو آوردن عکساشو برات  می ذارم مامانی.فعلا می خوام سورپرایز باشه. وای مامانی نمی دونی چه هفته قشنگی بود کلی گشتیم البته بازار و مغازه ها رو،وکلی جینگیل،مینگیل واسه شما آقا خریدیم. در ضمن بابایی یه کادو خوشگل و گرون واسه بنده خریدن تا تو بیمارستان موقع دنیا اومدن شما بهم بدن. اما نمی دونم چه جوری تا اون موقع می خوام صبر کنم. دستت درد نکنه بابای گل ...
24 آبان 1393

بعد از کمی تاخیر

سلام گل پسرم ببخشید که مامانی چند روزی نبود آخه از یه طرف عاشورا بود و از یه طرف مریض بودم آره مامانی دوشنبه صبح زود نزدیکای ساعت ۶ صبح بود که با یه دل درد شدید از خواب بیدار شدم.چشمت روز بد نبینه چنان مسموم شده بودم اولش به بابا فرهاد خبر دادم اما از اونجایی که بابایی سر کار بود نتونست بیاد،بنابراین به مامان جی زنگ زدم و قرار شد با باباجی بیان بریم بیمارستان سینا آخه وقتی با دکترم در میان گذاشتم گفت بهتره برم اون بیمارستان که بیمارستان عفونی تبریز است،خلاصه باباجی و ماماجی اومدن و رفتیم اورژانس بیمارستان و بعد از معاینه و کلی آزمایش،دو تا سرم و چند تا آمپول تزریق کردن در آخر با پیش...
20 آبان 1393

محرم و کادوی ماماجی

عشق مامان ببین ماماجی برای گل پسرم چی خریده دست گل ماماجی درد نکنه انشا الله گل پسرم زیر سایه ی حضرت علی اصغر ع سالم به دنیا میاد و سال دیگه همین پیشونی بند رو،میبنده انشاالله ...
8 آبان 1393